حرف های دختری سر گردان

حرف های دل عاشق ها

من تا به حال یک شعر مورد علاقه داشتم شعر سریال انه شرلی

آنه !  تكرار غريبانه ي روزهايت چگونه گذشت
وقتي روشني چشمهايت
در پشت پرده هاي مه آلود اندوه پنهان بود
با من بگو از لحظه لحظه هاي مبهم كودكيت
از تنهايي معصومانه دستهايت
آيا مي داني كه در هجوم دردها و غم هايت
و در گير و دار ملال آور دوران زندگيت
حقيقت زلالي درياچه نقره اي نهفته بود؟
آنه !
اكنون آمده ام تا دستهايت را
به پنجه طلايي خورشيد دوستي بسپاري
در آبي بيكران مهرباني ها به پرواز درآيي 

و اينك آنه شكفتن و سبز شدن در انتظار توست... در انتظار تو

 


 این رو هم جای دیگه ای پیدا کردم

شاخه ای تکیده؛ گل ارکیده با چشمای خسته ؛ لبهای بسته
غم توی چشماش آروم نشسته شکوفه شادیش از هم گسسته آه
آشنای درده؛ خورشیدش سرده؛ تو قلب سردش غم لونه کرده
مهتاب عمرش در پشت پرده؛ هر ماه سالش پائیز سرده آه
دستای ظریفش تو دست مادر؛ پیکر نحیفش چون گل پرپر از محنت و درد آروم نداره ؛
 
سایه سیاهی رو بخت شومش؛ ارکیده تنهاست زیر هجومش طوفان درد پایون نداره
...
دست من و تو می تونه با هم قصری بسازه با رنگ شبنم
شکوفه ای که غمگین و سرده ؛ گل ارکیدست نمیره کم کم
بیا نذاریم گل ارکیده ؛ گلی که چهرش پاک و سپیده
 
که توی پائیز شاخه بیده ؛ بهار ندیده ؛ بمیره کم کم

سه شنبه 21 خرداد 1392برچسب:,| 15:28 |عاشق بی جان| |

ادم ها می ایند....

زندگی میکنند.....

میمیرند ومیروند.....

اما فاجعه ی زندگی تو ......

ان هنگام اغاز می شود که....

ادمی میمیرد......

اما نمیمیرد...

می ماند......

وبودنش درتو...

چنان ته نشین می شود.....

که تو میمیری در حالیکه زنده ای..

یک شنبه 19 خرداد 1392برچسب:,| 15:49 |عاشق بی جان| |

یکی به من بگه چرا؟؟

چرا اکسر منو تنها میذارن؟؟

چرا همه پشت سر من حرف میزنن؟؟

چرا میگن من این طوری ام؟؟

مگه من چمه؟؟

اگه گناهی کردم به من بگین؟؟

اگه بی ریختم به من بگین؟؟

اگه نا حقی کردم به من بگین؟؟

چرا نمی گی ؟؟؟

میترسی دلمو بشکنی ؟؟؟

عیب نداره قبلا شکستیش..........

یک شنبه 19 خرداد 1392برچسب:,| 15:31 |عاشق بی جان| |

شب آرزوهاست.

آرزو کن.


یک شنبه 19 خرداد 1392برچسب:,| 15:30 |عاشق بی جان| |

 

صفای تن ، ز نور جان پاک است

 

چو این بیرون شد، آن یک مشت خاک است.


یک شنبه 19 خرداد 1392برچسب:,| 15:29 |عاشق بی جان| |

بارش زیبایست...!

گل در بستر خاک

قطره ها باشادی

می دوند تا قلبش

و در ان سو شبنم

می چکد نم نم و صاف

یک شنبه 19 خرداد 1392برچسب:,| 15:26 |عاشق بی جان| |

عزیزم سلام...

دیشب دلتنگت شدم و رفتم سراغ اسمون

اما هرچی گشتم اثری از ماه نبود که نبود

گفتم بیام سراغ خودت...

احوال مهتابیت چطوره گل من...؟

چه خبر از تمام خوبیهات و تمام بدی های من...؟

چه خبر از تمام صبوری های تو، و تمام نا ملایمتی های من...؟

ببخشید،چقدر نیومده انتظار خبر دارم...

چیکار کنم...؟دلم واسه نامهربونی هات لک زده

میدونم خسته ی راهی،ببخش

سفره دلمو پهن کردم دوباره

بازم مخاطبم میشی...؟

راستی شنیدم به مقصد رسیدی

البته این بار،بدون من

اما من هنوزم رد پاهاتو دنبال میکنم

نه برای رسیدن به تو،نه...

میخوام بی من بودن هاتو بشمارم.

 

یک شنبه 19 خرداد 1392برچسب:,| 15:14 |عاشق بی جان| |

من همیشه تنها بودم و هستم ولی باز دوست دارم مثل اینا تنها باشم

 

 

 

 

شنبه 18 خرداد 1392برچسب:,| 16:50 |عاشق بی جان| |

همش به اسمون خیره میشم و باخودم میگم (چرا........؟)

چرا باید تنها باشم......................؟

چرا باید دور تا دورم خیانت ببینم................؟

چرا...............؟

چرا باید زنده باشم..........>

زندگی به چه درد میخوره؟

اخرش که میمیریم پس چرا تو دنیا باید سختی بکشیم....؟

چرا............؟

خدایا..................!چرا...............؟

 

شنبه 18 خرداد 1392برچسب:,| 16:37 |عاشق بی جان| |

قبلا به خودم میگفتم ولش کن حالا یه کوچولو نا عادلانه شد

اما تازگی ها فهمیدم عدل..........عدل؟.......عدل برای این دنیا چه معنی داره

اگه وجود داشته بود 1% رو تو این 13 سال باید میدیدیم

اهای اونایی که اینو میخونن اگه تو دنیا یه ذره عدل وجود داره به ما هم بگین

چون تازگی ها بهترین دوستت هم نا عادلانه با هات رفتار میکنه

خطم کلام تنهات میذاره

شنبه 18 خرداد 1392برچسب:,| 12:13 |عاشق بی جان| |

در ادامه ی تنهایی هایم باز هم پیدا میشود


ادامــﮧ مطلب
شنبه 18 خرداد 1392برچسب:,| 12:4 |عاشق بی جان| |

گاهی گمان نمیکنی ولی میشود ، گاهی نمی شود که نمی شود!

گاهی هزار دوره دعا بی اجابتست! گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود!

گاهی گدای گدایی و بخت یار نیست! گاهی تمام شهر گدای تو می شود!!!

شنبه 18 خرداد 1392برچسب:,| 11:59 |عاشق بی جان| |

دیر گاهی است در این تنهایی
رنگ خاموشی در طرح لب است
بانگی از دور مرا می خواند
لیک پاهایم در قیر شب است
رخنه ای نیست دراین تاریکی
در و دیوار به هم
پیوسته
سایه ای لغزد اگر روی زمین
نقش وهمی است ز بندی رسته
نفس آدم ها
سر به سر افسرده است
روزگاری است دراین گوشه پژمرده هوا
هر نشاطی مرده است
دست جادویی شب
در به روی من و غم می بندد
می کنم هر چه تلاش
او به من می خندد
نقشهایی که کشیدم در روز
شب ز راه آمد و با دود اندود
طرح هایی که فکندم در شب
روز پیدا شد و با پنبه زدود
دیرگاهی است که چون من همه را
رنگ خاموشی در طرح لب است
جنبشی نیست دراین خاموشی
دست ها پاها در قیر شب است

                                    

شنبه 18 خرداد 1392برچسب:,| 11:57 |عاشق بی جان| |

من برای سال ها می نویسم سال ها بعد که چشمان تو عاشق میشوند افسوس که قصه ی مادر بزرگ درست بود همیشه یکی بود یکی نبود.......

عمری با غم عشقت نشستم به تو پیوستم از خود گسستم ولیکن سرنوشت این سه حرف بود تورا دیدم پرستیدم شکستم.....

شنبه 18 خرداد 1392برچسب:,| 11:54 |عاشق بی جان| |

ادم ها می ایند....

زندگی میکنند.....

میمیرند ومیروند.....

اما فاجعه ی زندگی تو ......

ان هنگام اغاز می شود که....

ادمی میمیرد......

اما نمیمیرد...

می ماند......

وبودنش درتو...

چنان ته نشین می شود.....

که تو میمیری در حالیکه زنده ای..

شنبه 18 خرداد 1392برچسب:,| 11:53 |عاشق بی جان| |

تو که هستی که همه فکر و خیالم شده تو

 

تو شدی زندگی من ، همه یادم شده تو

                           یاد تو در خاطراتم وقتی پیدا می شود

می رود دنیا ز یادم،چون که یادم شده تو

جمعه 17 خرداد 1392برچسب:,| 20:39 |عاشق بی جان| |

میدانم که هیچکس تا اخر شعرم را نخواهد خواند

اما مانند تمام روز های تنهاییم مینویسم،تنها برای خودم

تا فقط خودم بدانم و این روز های تنهایی

و همین برایم کافیست

 ...دیگر نمیخواهم باشم،تا در جایی جا بیفتم و یا

من همیشه مسافرم،مسافر درون خودم در جاده ی خیس و یک طرفه ام

تنها به انتظار نشسته ام در ایستگاه تنهایی ها

دیگر هیچ بهانه ای برای ماندن نیست

چون من هیچ احساسی ندارم

نمیدانم دلیل ماندن یا رفتنم را

من نه دیگر میخوانم کسی را

نه میخواهم بخواند کسی مرا

من شاعر لحظه های تنهایی خویشم

روز های تنهایی

روز ها و لحظه های به اجبار سکوت

 :اما این را بدان

صدای من سکوت است و سکوت من فریاد

 

شعر من در ادامه است


ادامــﮧ مطلب
جمعه 17 خرداد 1392برچسب:,| 20:35 |عاشق بی جان| |

نگاهش میکنم شاید بخواند از نگاه من که اورا دوست میدارم

 

ولی افسوس او هرگز نگاهم را نمیخواهد

 

به برگ گل نوشتم من که اورا دوست میدارم

 

ولی افسوس او گل را به زلف کودکی آویخت تا اورا بخنداند
جمعه 17 خرداد 1392برچسب:,| 19:40 |عاشق بی جان| |

همه گفتند:

بخشش از بزرگان است،

من بخشیدم و هیچ کس نگفت

چقدر بزرگ شدى

همه گفتند:

بلد نبودى حقت را بگیرى …!

خــ ـدایــ ـادلــ ـم ارامــ ـش میخــ ـواد...

 

مـــن هیچوقــت بــه اینـکه تورا با کَــس دیگه ای ببینم

     حـــسودی نمـــی کــنم. . . 

    یــاد گــرفتـم اسباب بـازیـامـو. .  

    بــدم بــه بــدبــخت بـی چــاره ها. . ..

فکر در آغوش تو گم شدن

حس لامسه ام را

قوی تر میکند

؟؟ میدانی ؟؟

برای دیدنت  چشم  لازم ندارم

لمس انگشتانم  بر تن تو

برابر با باور من است

جمعه 17 خرداد 1392برچسب:,| 19:35 |عاشق بی جان| |

نمیدانم اینجا که ایستاده ام تقدیر من است یاتقصیرمن...

اما وقتی یافته هایم را با باخته هایم مقایسه می کنم

می بینم چون خدارا یافتم،هرچه که باخته ام مهم نیست...

آموختم که تمام ماجراهای زندگی فقط قانون عشق بازی

"خدا" با"من" است...

جمعه 17 خرداد 1392برچسب:,| 19:33 |عاشق بی جان| |

    غصه هایت که ریخت، تو هم همه را فراموش کن

دلت را بتکان

اشتباهایت وقتی افتاد روی زمین

بگذار همانجا بماند

فقط از لا به لای اشتباه هایت، یک تجربه را بیرون بکش

قاب کن و بزن به دیوار دلت ...

دلت را محکم تر اگر بتکانی

تمام کینه هایت هم می ریزد

و تمام آن غم های بزرگ

و همه حسرت ها و آرزوهایت ...

باز هم محکم تر از قبل بتکان

تا این بار همه آن عشق های بچه گربه ای هم بیفتد!
حالا آرام تر، آرام تر بتکان

تا خاطره هایت نیفتد

تلخ یا شیرین، چه تفاوت می کند؟

خاطره، خاطره است

باید باشد، باید بماند ...

کافی ست؟

نه، هنوز دلت خاک دارد

یک تکان دیگر بس است

تکاندی؟

دلت را ببین

چقدر تمیز شد... دلت سبک شد؟

حالا این دل جای "او"ست

دعوتش کن

این دل مال "او"ست...

همه چیز ریخت از دلت، همه چیز افتاد و حالا



و حالا تو ماندی و یک دل

یک دل و یک قاب تجربه

یک قاب تجربه و مشتی خاطره

مشتی خاطره و یک "او"...


خـانه تـکانی دلـت مبـارک

جمعه 17 خرداد 1392برچسب:,| 19:31 |عاشق بی جان| |

یکی داشت و یکی نداشت

اونی که داشت تو بودی و اونی که نداشت من بودم

یکی خواست و یکی نخواست

اونی که خواست تو بودی و اونی که بی تو بودن و نخواست من بودم

یکی آورد و یکی نیاورد

اونی که آورد تو بودی و اونی که به جز تو به هیچکس ایمان نیاورد من بودم 

یکی موند و یکی نموند

اونی که نموند تو بودی و اونی که بی تو موند من بودم

یکی رفت و یکی نرفت

اونی که رفت تو بودی و اونی که بخاطر تو تو قلب کسی نرفت من بودم

جمعه 17 خرداد 1392برچسب:,| 19:29 |عاشق بی جان| |

سر بروی شانه های مهربانت میگذارم

 

عقده ی دل میگشایم

 

گریه ی بی اختیارم

 

از غم نامردمی ها بغض ها در سینه دارم

 

شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم

جمعه 17 خرداد 1392برچسب:,| 19:27 |عاشق بی جان| |

ببین غمگین،

 

ببین دلتنگ دیدارم...

 

ببین

 

خوابم نمی آید،

 

بیدارم...

 

نگفتم تا کنون، اما کنون بشنو:

 

تورا بیش از همه کس دوست میدارم
جمعه 17 خرداد 1392برچسب:,| 19:27 |عاشق بی جان| |

 اگه هنوز جون داری  تو ادامه هم برو

 


ادامــﮧ مطلب
جمعه 17 خرداد 1392برچسب:,| 19:14 |عاشق بی جان| |

 

همه چیز را یاد گرفته ام !

 یاد گرفته ام که چگونه بی صدا گریه کنم

 

یاد گرفته ام که هق هق گریه هایم را بی صدا کنم .

تو نگرانم نشو !!

همه چیز را یاد گرفته ام !

یاد گرفته ام چگونه با تو باشم بی آنکه تو باشی !

یاد گرفته ام ….نفس بکشم بدون تو……و به یاد تو !

یاد گرفته ام که چگونه نبودنت را با رویای با تو بودن سپری کنم .

و جای خالی تو را با خاطرات با تو بودن پر کنم !

تو نگرانم نشو جان من!!

همه چیز را یاد گرفته ام !

یاد گرفته ام که بی تو بخندم…..

نگران من نشو....!

همه چیز را یاد گرفته ام !

یاد گرفته ام …که دیگر  عاشق کسی نشوم به غیر تو !

 

یاد گرفته ام که دیگر دل به کسی نبندم ….

اصلا نگران من نشو.....!

همه چیز را یاد گرفته ام !

 

 اما

فراموش کردنت را هیچ وقت یاد نخواهم گرفت .

 

 

 

و مهمتر از همه یاد گرفتم که با یادت زنده باشم و زندگی کنم !

اما هنوز یک چیز هست …که یاد نگر فته ام …

که چگونه…..!

برای همیشه خاطراتت را از صفحه دلم پاک کنم …

و نمی خواهم که هیچ وقت یاد بگیرم ….

تو نگرانم نشو !!

یاد گرفته ام بی تو گریه کنم…  بدون شانه هایت….!

 

 

جمعه 17 خرداد 1392برچسب:,| 18:58 |عاشق بی جان| |

هر وقت از دست کسی یا چیزی ناراحت  

 

شدی 

 فقط یه لحظه یه لحظه

به نبودن یا نداشتنش فکر کن......؟

جمعه 17 خرداد 1392برچسب:,| 18:51 |عاشق بی جان| |

 

 

رویای با تو بودن را نمی توان نوشت نمی توان گفت و حتی نمیتوان سرود

 

با تو بودن قصه شیرینی است به وسعت تلخی تنهایی
و داشتن تو فانوسی به روشنایی هر چه تاریکی در ندشت
و...و من همچون غربت زده ای در اغوش بی کران دریای بی کسی
به انتظار ساحل نگاهت می نشینم و می مانم تا ابد
وتا وقتی که شبنم زلال احساست زنگار غم را از وجودم بشوید

کاش قلب وسعت می گرفت شمع با پروانه الفت می گرفت
جمعه 17 خرداد 1392برچسب:,| 18:49 |عاشق بی جان| |

                          

جمعه 17 خرداد 1392برچسب:,| 18:43 |عاشق بی جان| |

  زنـבگـــے בر حــــال بارگـــیرے استــــ، لطفاً صـَــــبر ڪُــنیـב..


 


 


 

 

عُمـــــرتـــ تمـامـــ شــבه...

تـــا زِندگـــے اتـــ لُـوב شـــوב

اینجـا سُــرعتــــ خوشــــبختے بسیار ڪـــمــ اَستـــ!!
جمعه 17 خرداد 1392برچسب:,| 18:34 |عاشق بی جان| |

دلم

 







 

که تـــو

 

آن پسرک بالـا بلــند سینه ستبرش بـاشی

 

و من

 

دختركي سر بـه هـوا

 

کـه با تمام سر بـه هوابودن هايش

 

به راه آورد تو و دلت را ...

رمان عاشقانه میخــواهد


جمعه 17 خرداد 1392برچسب:,| 18:31 |عاشق بی جان| |

Random Iconsسلام به همه من کیمیا هستمRandom Icons

Random Iconsاین وب برای همه ی دل شکسته هاRandom Icons

Random Iconsو همه ی کسانی که رویای عاشقونه ای در سر دارنRandom Icons

من قانون هام رو هم بگم

Random Iconsکپی از این مطالب این وب ازاده به شرطی که لینکم کنیدRandom Icons

Random Iconsنظر حتما بدینRandom Icons

Random Icons اگه با من هم دردین عضو بشینRandom Icons

Random Iconsفقط وب هایی مثل وب خودمو یا اونایی رو که دوستشون دارم رو لینک میکنمRandom Icons

Random Iconsاز مطالب این وب میخوام لذت ببریدRandom Icons

جمعه 17 خرداد 1392برچسب:,| 18:20 |عاشق بی جان| |


[-Design-]